جدول جو
جدول جو

معنی سنان گزار - جستجوی لغت در جدول جو

سنان گزار
(خوَرْ / خُرْ دَ / دِ)
نیزه عبوردهنده. سنان زننده آنچنان که کاری باشد:
شهی که همچو سکندر سپهبدان دارد
سنان گزار و کمندافکن و خدنگ انداز.
سوزنی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سخن گزار
تصویر سخن گزار
سخن گزارنده، سخن گو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سپاس گزار
تصویر سپاس گزار
آنکه از لطف و مهربانی کسی تشکر کند، شکرگزار، سپاس گزارنده
فرهنگ فارسی عمید
(سِ گُ)
عمل سنان گزار:
تیغ صبح از سنان گزاری او
سپر افکند با سواری او.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ / دِ)
شاکر
لغت نامه دهخدا
(سُ تَ / تِ)
که از سندان بگذرد. سخت برنده که از سندان عبور کند. که سندان را بشکافد. گذرکننده از سندان کسی که تیرش ازسندان بگذرد: قیماز شمشیر سندان گذار بر نیزۀ او زد و نیزۀ او را قلم کرد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی). شاه برخاست و شمشیر سندان گذار برکشیدو بر گردن او زد. (اسکندرنامه نسخۀ سعید نفیسی).
آتشکده شود دل سندان نهاد مرد
زآن آبدار صفحۀ سندان گذار تیغ.
مسعودسعد.
پیش سنان نیزۀ سندان گذار تو
چون عنکبوت خانه بود آهنین حصار.
سوزنی.
ترک خدنگ افکن سندان گذار
برهمه شیرافکن اژدرشکار.
امیرخسرو (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(نِ تَ / تِ)
سخنگو. ناطق. سخنور:
تا از برای گفت شنود است خلق را
گوش سخن نیوش و زبان سخن گزار.
سوزنی.
زرین سخن سوار صفت کرده عسجدی
کلک هنروری را چون شد سخن گزار.
سوزنی.
حافظ اگر چه در سخن خازن گنج حکمتست
از غم روزگار دون طبع سخن گزار کو.
حافظ.
، مترجم:
قیدافه خوانده ام که زنی بود پادشاه
اسکندر آمدش برسولی سخن گزار.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
چیره زبان، زبان آور، سخن طراز، شیواسخن، شاعر، نویسنده، سخنور، سخندان
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از سپاس گزار
تصویر سپاس گزار
Thankful
دیکشنری فارسی به انگلیسی